آوا جانآوا جان، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

ني ني زيباي ما

هفته سي و سوم

امروز نی نی رفته توی هفته 33 یک روزایی خوب سرحاله و تکون می خوره یک روزایی هم نه این هفته می خوام برم اگر بشه کالسکه و روروئک وتخت و كمدش رو بخرم        خودم خیلی ذوق دارم زودتر اتاقشو حاضر کنم و وسایلی رو که خریدیم براش بچینیم هر روز داره علاقم بهش بیشتر میشه   راستي فردا روز مادر است و من اولين سالي است كه حس مادر شدن را تجربه مي كنم واقعا حس قشنگي است از خداي مهربان سپاسگذارم كه به من فرصت تجربه اين حس را داد . قرار است امروز به خاطر روز مادر  از طرف اداره به اردو (باغ سيدان)برويم اميدوارم بهمون خوش بگذره.      ...
16 ارديبهشت 1392

روز مادر

سلام پرنسس زيباي مادر  امروز ولادت حضرت فاطمه زهرا(س) و روز مادر است ديروز اردو  خيلي بهمون خوش گذشت ساعت 12 باغ سيدان بوديم آقاي رئيس و معاون و حاج آقا ساعت 12:45آمدند و براي ما سخنراني كردند و جهت روز مادر به ما لوح تقدير و كارت هديه 50هزار توماني دادند و ساعت 5:15 برگشتيم كمي استراحت كردم دوش گرفتم و نماز و قرآن خواندم و آماده شديم و با بابايي رفتيم منزل دايي حاجي سيف اله  كه تازه از مكه آماده بود سفره داشت همه به من مي گفتند خيلي تغيير كردي. شازده كوچولوي من امروز خيلي تكون مي خوري به بابايي گفتم دختر م با احساسه داره روز مادر را تبريك مي گويد.   ...
12 ارديبهشت 1392

خريد وسايل

سلام به ني ني ناز ماماني ، گل خوشبوي مادر ديروز با  خاله جون و ايليا رفتيم براي شما سرويس خواب وچند دست پيراهن و شلوار و كلاه خريديم خيلي خشكل هستند  اميدوارم خوشت بياد من و بابايي بي صبرانه منتظر آمدن تو غنچه نورسيده زندگيمان هستيم . ...
10 ارديبهشت 1392

هفته سي و دوم

نی نی چند روزه رفته توی هفته 32    الان باید حدود 1.800 وزن داشته باشه و 28 سانت هم قد آآآآآآآآآآآآخی هر روز داره بزرگتر میشه و لگد زدن هاش محکم تر می خواد بیاد بیرون مونده از کدوم طرف  بیاد     این نی نی کی میاد ببینیم چه شکلیه دلمون آب شدکه              بعضی وقت ها جلال دستشو میذاره روی شکمم و بهش میگه پاشو ببینم همون موقع نی ني هم دو سه تا لگد به دستش میزنه دخترم باهوشه            بابای مهربونی میشه خوش بحال نی نی امیدوازم قدرشو بدونه من که خیلی دوستش دارم عاشقشم&n...
9 ارديبهشت 1392

انتظار

امروز نی نی داخل ماه 8 است دیگه کم کم داره بزرگ میشه چیزی نمونده بیاد که ببینم چه شکلیه دیگه حوصله ندارم منتظر بمونم چقدر کند می گذزه       هر روز دارم تپلی و چاق تر میشم بعضی وقت ها بالایی لگد میزنه فکر کنم اگه زورش برسه پاش از تو دهنم بزنه بیرون هر روز بزرگتر میشه و تکون هاش بیشتر و لگدهاش محکم تر در عوض من سنگین تر و تنبل تر میشم الان هم که هر روز دماغم داره گنده تر میشه صورتم خیل ورم کرده و دماغم گنده شده امیدورام بعد از زایمان دماغم لااقل انقدری نمونه ...
9 ارديبهشت 1392

عروسي

سلام دختره نازم امشب حنابندان و جمعه عروسيه شيوا دختر عموي بابا است قراره بعد از اداره با بابا برويم ميج براي عروسي اميدوارم خيلي خسته نشي و بهت خوش بگذره بعد از عروسي داخل ادامه مطلب برات تعريف مي كنم كه عروسي چطور بود فعلا باي عزيز مادر سلام آواي مامان روز شنبه اول هفته ات بخير و شادي  قرار بود بعد از برگشت ازعروسي همه چيز را برات تعريف كنم . پنج شنبه بعد از پايان ساعت كاري بابايي  آمد دنبالمون و رفتيم خانه و آماده شديم ساعت 2 بعداز ظهر به ميج رفتيم آخه عروسي شيوا داخل منزل پدربزرگ برگزار مي شد من خيلي خوابم مي آمد رفتم خونه ي عمه فاطمه كمي دراز كشيدم و عمه فاطمه براي من و بابايي جيگر كباب كرد ولي من اصلا ميلي به خور...
9 ارديبهشت 1392